Monday 23 August 2010


یه هفته است که از ایران برگشتیم. مامان و بابام چند روز اول حسابی قاطی کرده بودن که من شیطون رو چه جوری جمع و جور کنن! ولی فکر کنم با اومدن پرستارم یه کم اوضاع بهتر شده و گویا مامانم یه عالمه مهمون برای اخر هفته دعوت کرده!ی