Monday 8 December 2014



خوب اینکه مامان شهرزاد داره برام بعد از چند ماه مینویسه زیاد عجیب نیست ولی این بار خیییییییلللی طولانی شد! آخه میدونین ما دوباره کشور عوض کردیم! من بیچاره هم هی باید دوست جدید پیدا کنم. خوبیش اینه که تولد 4 سالگیمو توی برگن گرفتم با دوستای نروژم وبعدش اوایل ماه می اومدیم تورنتو...2 هفته توی هتل بودیم که من از کارتوناش و صبحونش خیلی خوشم میومد!
بعدش خونه گرفتیم و منم شروع کردم به مهد کودک رفتن البته ترم تابستونی و همینطور کلاس باله! البته در برگن کلاس رقص میرفتم ولی این دیگه واقعا باله است!
 در ضمن اینجا زبانش انگلیسیه و من خیلی سریع از نروژی به انگلیسی شیفت کردم!
مهمتر از همه اینکه مامان شیرین تونست خیلی زود ویزا بگیره و بیاد پیشمون ومن کلی باهاش بازی کنم.
از اول سپتامبر رفتم مهد کودک اصلی و همزمان کلاس پیانو رو هم شروع کردم. باله رو هم ادامه میدم. شنا هم کلاس میرم و مامان خانم اگر میتونست کلاسای دیگه ای هم من رو میذاشت فکر کنم روش نشد! راستی کلاس زبان فرانسه رو یادم رفت بگم!
حالا یه سری عکس هم میذارم!

Thursday 6 February 2014

سرودن شعر

یه کاری که خیلی اخیرا انجام میدم اینه که خودم شعر میگم یعنی یه اهنگ معروف رو میگیرم روش شعر خودمو میذارم! خوب هر وقت مامانی ضبط کرد واستون میذارم رو وبلاگم
سلام من امروز موقع صبحانه قبل از رفتن به مدرسه در سه سال و نه ماهگی اولین گل رو برای مامانی کشیدم به تنهایی! که خوب مامان خیلی هیجان زده شد و همون موقع گفت میذارتش تو وبلاگم هورااا

مدل مو

سلام صبح بخیر ! من این روزا هی به مامان شهرزاد میگفتم دلم میخوا د موهام صاف باشه و فرفری دوست ندارم و هر چی مامانی میگفت فرفری خوبه میگفتم نه! تا اینکه تو مغازه مامان یه دختری رو نشونم داد که خیلی خوشگل بود و موهاش هم فرفری


صاف

فرفری

! این شد که دیدم موی فری هم خییییلی خوبه آ خ جون

Wednesday 29 January 2014

اولین نقاشی گل!

سلام من امروز صبح قبل از رفتن به مدرسه اولین گل رو نقاشی کردم به تنهایی ! که مامانی اینقدر هیجان زده شد که تصمیم گرفت همون موقع بذارتش تو وبلاگم هورااا

Tuesday 21 January 2014

این عکسو مامان تازه از جفتمون گرفته خیلی باحااااله
با مامان بری و بابا مسعود
چند تا عکس دیگه هم از سفر ایران

سلام من ماما شهرزادم! تا شوکا رفته مهد گفتم بیام وبلاگ رو بنویسم که بعدش دوباره یادم نره ودیر بشه! از اکتبر که ننوشتم ما یه سفر ایران داشتیم دوتایی با شوکا خانوم که نزدیک به یک ماه و نیم شد وخیلی خوب بود! کلی شوکا با فک و فامیل حال کرد... نزدیکای اواسط دسامبر برگشتیم برگن و زبان فارسی بچه بسیار تکمیل شده... مثلا به " اعصابم خورد شد" میگه "حواسمو خورد کردی!" که خوب حق داره چرا حواسشو خورد کردی!  و فعلا به نظر همچنان به نقاشی علاقه زیادی نشون میده. در ضمن عاشق

با دایی فرهاد


  آهنگای ایرانی بچه ها که از شهر کتاب براش گرفتم به خصوص" خوشحال و شاد و خندانیم" که دوست داره باهاش برقصه
باماماشیرین وبابا رضا