Tuesday 14 September 2010


امروز عصر پرستارم رفت خونه و من سعی کردم دهن مامانمو صاف کنم هورااااا! آخه از صبح تا شب میره سر کار وباید یه جوری بفهمه منم هستم !!! کلا سوپ و کمپوت سیبمو نخوردم و بعد از اینکه مثلا خوابم بردهر 10 دقیقه هی بیدارشدم و خودی نشون دادم!!!

Monday 6 September 2010


به من امروز مامانم سوپ داد خدا رو شکر این دفعه به جز سیب زمینی و هویج یه کم برنج هم اضافه کرده بود میگم این برنجم خوب چیزیه ها! راستی موز هم خوردم خوشم اومد...