Thursday, 27 October 2011
Wednesday, 12 October 2011
١٨ ماهم تموم شد شروع كردم بلبل زبوني مثلا ميگم انانا (اناناس) يا شيتزا (پيتزا) و تقريبا اسم همه ميوه ها وحيوونايي كه تو كتابم هست رو ميگم. البته بگم از خيلي وقت پيش به ساعت ميگفتم ات !!!! حيف كه تا ٣ بيشتر بلد نيستم بشمارم ٤،٥ گاهي يادم ميره!!! بين خودمون باشه عصرا منتظر ميشينم مامانم بياد بعد بدو ميرم دنبالش تو حموم وانمو برميدارم ميگم حمم (همون حموم)!!! اون وقت ماماني وان رو پر ميكنه و من عشق ميكنم خوب ميخواست از صبح منو تنها نذاره ديگه !!! تازه كلي هم به ماماني اب وكف مي پاشم كه اونم تميز بشه......
Wednesday, 5 October 2011
خوب هفته پيش١٨ ماهم تموم شد و البته يك چند روزي تب شديد كردم كه مامانم اينا بفهمن بچه داري الكي نيست كه!!! خلاصه اينكه روزئولا گرفته بودم يه چيزي مثل سرخك ... حالا بهتر شدم. الان كلي كلمه بلدم مثل : ماما، بابا، انگور، بارني، هاپو، ببر،شيرين، دايي ،عمو، اب، نه، نازي، شير، apple, توت، نون، cd, ني ني وكلمات بيشمار ديگه اي كه مامانم چون خوابش مياد يادش رفته :) ماماني برو بخواب فردا دوباره بنويس.
Saturday, 10 September 2011
سلام ماماني بالاخره بعد از ٦ماه تنبلي تصميم گرفت بياد يه كم برام بنويسه!!! به نظرم از تولدم ننوشته بود... جاتون خالي همه دوستامو با مامان باباهاشون دعوت كرديم فقط خودم اينقدر از صبح كار كرده بودم كه تا مهمونا اومدن خوابم برد!!! تو تولد يك سالگيم چند قدم راه مبرم ولي با كمك ميز!اما رقصم اينطور كه همه ميگن خيلي خوبه...عكساي تولدمو ميذارم ببينين...
Friday, 9 September 2011
Tuesday, 8 February 2011
خوب دیگه ۱۰ ماهم تموم شده و افتخار میکنم که ۲ دندون کامل در پائین و ۲ تا نصف دندون در بالا دارم دیگه میتونم با صدای بلند دست بزنم مدل رقصم پیشرفته تر شده و لبه های میزو میگیرم و راه میرم و حیوونای روی دیوار اتاقمو میتونم تشخیص بدم اینها همه ظرف یکی ۲ ماه گذشته کسب شده .هر چند اگر از مامان بابام بپرسین میخان بگم من خیلی شیطون تر شدمو اینها و از دیوار راست بالا میرم والی اصلان گوش ندین اونا یه کم شلوغش میکنن !!! میتونین در این عکس ببینین که چه دختر مودب و آرومی شدم
Subscribe to:
Posts (Atom)